دبیرستان من
مدرسه ها پس فردا باز میشه... وای که چقدر خوشحالم.... مدرسه نجات آدم ها از روز های یکنواخت و خسته کننده است... این خیلی خوبه... فقط کاشکی ما هم مثل اول دبستانی ها و سال اولی های دانشگاه جشن داشتیم... خب ما هم می خواهیم بریم اول دبیرستان دیگه!!! امضا: سی شهریور نود و یک
بسمه تعالی مادر گرامی؛ با عرض سلام و ابراز تسیلت به مناسبت ایام شهادت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب تشیع: «تربیت صحیح فرزند و آشنایی بامبادی ومقدمات آن جزء لاینفک فرزندپروری است.» با توجه به توسعه فن آوری ارتباطات ولزوم آشنایی بیشتر و به روز تر والدین عزیز با این فن آوری، مسئولین دبیرستان برآن شدند تا مقدمات آشنایی بیشترو گسترده ترشماعزیزان رابااین دست آورد بشری فراهم آورند. در این راستا جلسه ای در تاریخ 21/6/91 ازساعت 10:30الی12 در مکان دبیرستان بینات برگزار می گردد. در این گردهمایی از سخنان استاد گرامی جناب آقای دکتر مؤذن دررابطه با فن آوری اطلاعات و اینترنت. وهمچنین سرکارخانم صــدرعاملی مدیریت دبیرستان درراستای بیــان اهداف آموزشی و تربیتی این مجموعه بهره مندخواهیم شد. حضورشمامادران گرامی دراین گردهمایی علاوه براینکه باعث ارتقاء دانش اطلاعاتی شما می گردد،دست اندرکاران دبیرستان رادراین راستامصمم تر و پی گیرتر می نماید. دبیرستان بینات
به یاد او امروز آخرین روز کلاسهای تابستانی امسال یعنی بیست و یکم شهریور نود و یک بود. صبح به نمازخانه رفتیم. سه نفر از بچه ها متنی درباره شهادت امام صادق (ع) خواندند. بعد هم خانم (الف) ناظم – تا بحال از ایشون نگفته بودم – دعای توسل خواندند. بعد هم گفتند برای مسابقه "شیعه جعفری یعنی چه" فقط تا ساعت نه و سه دقیقه وقت داریم و بعد از این زمان دیگر برگه ای پذیرفته نیست. من هم زنگ تفریح اول برگه ام رو دادم. اولین زنگ تفریح، بوفه باز شد ولی دوتا از بچه ها مسئول بوفه بودند. خوراکی های آنجا ساندیس، های بای، آی آی، نوعی اسنک و چند نوع بیسکویت و fresh بود. زنگ تفریح دوم بعلت نداشتن مسئول، بوفه بسته بود. امروز هم جلسه ای با عنوان: فناوری اطلاعات و اینترنت در نمازخانه برای مادران اجرا شد... شهادت امام جعفر صادق (ع) تسلیت باد...
حرف های عاشقانه...بیستم شهریور
امروز خانم (م) معاون به من گفتند: من آخر سال چشم تورو در میارم! میگی چشم و کار خودت رو می کنی!!!
خانم (م) ادبیات هم گفتند: اینقدر بزرگ می نویسه،(روی تخته) معلومه اعتماد بنفسش بالاست!
حرف های عاشقانه...نوزدهم شهریور
امروز خانم (د) ریاضی به من گفتند: تو مثال زدنی هستی!
به نام خدای تمام موجودات حتی سوسک ها امروز نوزدهم شهریور نود و یک، سر زنگ ریاضی یک سوسک مهمان ناخوانده کلاس ما شد و باید اقرار کنم ما صاحبخانه های خوبی نبودیم واین مهمانی آخرین مهمانی سوسک عزیز شد. ابتدا جناب سوسک محترم، در بالای تخته قدم می زدند و اگر ایشان اندکی شعور داشتند، از صاحب خانه های میز اولی که جیغ می زدند متعجب می شدند و در صدد آن بر می آمدند که آداب مهمان داشتن را به دوستان گلمان بیاموزند! چون ادب حکم نمی کند که صاحبخانه از مهمانش فرار کند. ولی خب جناب سوسک، بدون توجه به این برخورد ناشایست به قدم زدن خود ادامه دادند و بر خلاف گرانش زمین روی سقف نمایشی جدید را آغاز کردند. من هم تصمیم گرفتم با دفتر زبان فارسی عزیزم، حال و هوای آکروبات بازی جناب محترم سوسک را، به زد و خورد فیلم های اکشن تبدیل کنم! با اجازه معلم به روی میز خاکی دبیر رفتم و چند ثانیه بعد جناب سوسک عزیز به دیار باقی شتافت! بعد از ضربه ثقیلی که علم بر سوسک وارد کرد، سوسک به روی شانه های من زد و فهماند: بار علم سنگین است! بعد هم بی جان به روی میز خاکی افتاد! ما چه مهمان نواز بودیم! شاید این رسم دیگری از دنیاست؛ رسمی به نام بی رحمی! و چقدر عجیب است... من در پس منسوب گشتن به قاتل یک سوسک، تشویق شدم! دنیا چقدر عجیب است... یه هفته از شروع کلاس تابستونی هام می گذره... مدرسه یه حال و هوای خاصی داره! آدمهای جدید، دوستای جدید، معلمای جدید...همه چیز قشنگه! شاید این دید منه... هفته گذشته فوق العاده بود... از هفته گذشته تا امروز هر معلمی میومد، از درس خودش تعریف می کرد و آدم فکر می کرد هیچ درس دیگه ای وجود نداره؛ از معلم ریاضی و فیزیک و شیمی گرفته تا معلم ادبیات! معلم ریاضی مون خانم (د) هستند. سر کلاسشون هم میشه راحت نمره گرفت، هم راحت نمره از دست داد. بحث های مذهبی هم به صورت گسترده تو کلاس وجود داره... معلم زبان فارسی مون، خانم (ل) عزیز هستند که از سال قبل با ایشون آشنایی دارم! کلاس هاشون فقط درس نیست. خیلی چیزهای دیگه هم میشه یاد گرفت... خانم (ر) معلم فیزیک مون هستند. زنگ فیزیک مون هم پر از مطالب اضافه است، البته با آمار چهار پنج سال پیش! اسم معلم ادبیات مون خانم (م) است. شخصا کلاس هاشون رو خیلی دوست دارم. مثال هاشون که من رو به وجد میاره! پر از استعاره و جناس و آرایه های شور انگیـــــــــــــــــــــــــــز! خانم (ج) معلم شیمی مون هستند. زنگ های شیمی مون پر از سوال و جرم مولی و amu و از این جور چیزهاست که من علاقه زیادی به حل کردنش دارم. البته به نظر من اندازه گیری مقدار آب مصرفی خانواده در روز کار مسخره ایه و اگه من جای نویسنده های کتاب بودم، حتما این فعالیت رو حذفش می کردم!راستی خانم (ج) خیلی تمیز ضایع می کنند!!! خانم (ص) هم معلم زیست مون هستند. بیست و هفت سالشونه که یعنی متولد نوزدهم دی شصت و چهار هستند. شاید به خاطر فاصله سنی کمتر با بچه ها، ما با ایشون راحت تریم. می شه گفت: کلاس زیست جزء معدود کلاسهاییه که ما لبخندی به لب معلم مون می بینیم و کلاس سرد و خشک و جدی نیست! اسم مشاورمون هم خانم (الف) است. استباط من از زنگ مشاوره مون این بود که ما باید به سختی درس بخونیم و تلاش کنیم. سه اصل مهم هم که مشاورمون بهش اعتقاد دارند: صداقت و اعتماد و همکاریه... درباره خانم (م) هم بگم که معاون مدرسه هستند و روز اول مدرسه ها حدود پنج شش بار به من تذکر دادند!!! فعلا همین قدر آشنایی با معلم های من براتون بسه! دیگه حوصله نوشتن ندارم. بعدا بازم براتون می نویسم...
برای اولین بار که آیین نامه رو دیدم، یه حس عجیبی داشتم. چون دوستم گفته بود: آیین نامه مدرسه ما کلا پنج مورده. و خب یه ذره ترسیدم. چون آیین نامه ما درست سه صفحه (که یعنی نوزده مورد) بود. ولی چون نوزده یه عدد اوله من شخصا به فال نیک می گیرم. می دونید که زندگی من به اعداد اول وابسته است... خیلی زیاد بود از تایپ کردنش خسته شدم ولی فقط به عشق شما خواننده های وبلاگم گذاشتم... آیین نامه انضباطی دبیرستان دخترانه بیّنات باسمه تعالی مدرسه آنجاست که شرف است و عزت و افتخار، فرهنگ و فضیلت تمدن و هویت. آنجایی که سوسوی چشمان اطفال بعد از خانه بدانجاست و آنجایی که شاکله شخصیتی هر نوجوان برومندی است. آنجا که بهترین بهار عمر و اوقات زندگی هر فرد را مشتاقانه در خود جای می دهد و بقیه عمر را نیز مرهون آنجاست. پس سزاوار است احترام و نظم و قانون مداری در چنین مکان مقدسی. ولی گرامی؛ با یاری خداوند متعال و عنایات حضرت ولی عصر(عج) سال تحصیلی جدید را آغاز می کنیم. بدیهی است در صورتی می توانیم به موفقیت نائل شویم که برنامه خانه و مدرسه را هماهنگ سازیم. خواهشمندیم جهت هماهنگی ، نکات زیر را با دقت هر چه بیشتر،مورد نظر قرار دهید. 1) رعایت ضوابط اخلاقی،آموزشی و انضباطی و رعایت کامل ادب و احترام نسبت به معلمان،کادر اجرایی و کارکنان مدرسه مورد انتظار است. 2) در طول سال تحصیلی ساعت شروع کار مدرسه 6:50 و پایان کلاسها 15:40 بوده و روزهای پنجشنبه مدرسه تعطیل می باشد. ü ساعت نماز وناهار از ساعت 12 الی12:45 می باشد. 3) برای پیشگیری از خطرات ناشی از نبودن سرپرست ،دانش آموزان فقط نیم ساعت قبل وبعد از ساعت کار رسمی مدرسه می توانند در مدرسه باشند. قبل و بعداز ساعت مقرر، مسئولیت دانش آموزان با اولیاء است. 4) رعایت نظم و انضباط یکی از اصول مقدماتی موفقیت است، لذا ورود دانش آموز بعداز 7:10 تأخیر محسوب می شود و هربار تأخیر موجب کسر نمره انضباط دانش آموز می شود. 5) طبق مقررات آموزش و پرورش اگر دانش آموزی در طول سال تحصیلی بیش از پنج ساعت،غیبت غیر موجه داشته باشد مدیریت مدرسه می تواند طبق مقررات مصوب آموزش وپرورش عمل نماید. (غیبت غیرموجه نظیر مسافرتهای بین سال تحصیلی در روزهای بین التعطیلین و پایان اسفندماه تا قبل از روز 28 اسفند و... می باشد) 6) در صورتیکه دانش آموز به علت موجهی از حضور در مدرسه معذور است، حتما قبل از ساعت 8:30 صبح دفتر مدرسه را مطلع سازید. دانش آموزی که غایب می شود لازم است غیبت او از نظر مسئولین مدرسه موجه به حساب آید و شایسته است این غیبت در اسرع وقت به اطلاع مدرسه رسیده و علت آن به صورت مکتوب جهت درج در پرونده ارسال شود. 7) از آنجا که محیط مدرسه به منظور تعلیم وتربیت است و این امر مستلزم محیطی ساده و ظاهری متناسب با آن است لذا دانش آموزان در طول سال تحصیلی از انجام هرنوع آرایش و یا تغییر در ظاهر به ویژه پیرایش صورت و ناخن ها خودداری نمایند. در غیر این صورت مدرسه از پذیرفتن دانش آموز معذور است. 8) به منظور رعایت حق الناس و بیت المال ، اهتمام در مراقبت از وسایل شخصی، اموال و تجهیزات مدرسه برهر فردی لازم است. 9) وسائل پیدا شده ازقبیل لوازم التحریر،پول،کتابهای درسی و ...در صورتی که صاحب آن مشخص نشود زیرنظر مدرسه به مصارف عام المنفعه می رسد. 10) حجاب موردنظر مدرسه چادر می باشد. در طول سال تحصیلی و نیز تابستان مراقبت فرمایید که دانش آموز همیشه با فرم مدرسه مطابق با نمونه ارائه شده(مانتو، مقنعه وشلوار مشکی و کفش ساده)در مدرسه حضور یابد. 11) لازم است دانش آموزان جز وسایل تحصیلی و اشیاء ضروری(که ازطرف مدرسه تعیین می شود)به هیچ عنوان وسیله ای همراه نیاورند.وازآوردن موبایل، دوربین،MP3وMP4وCD و عکس و مجلات و... به مدرسه خودداری نمایند. ü تبصره: در صورتیکه دانش آموز وسایل غیر ضروری همراه آورد موظف است در بدو ورود به مدرسه تحویل دهد. 12) حضور اولیاء محترم(پدر و مادر) در جلساتی که از سوی مدرسه دعوت به عمل می آید ضروری است. زیرا منظور از تشکیل جلسات ایجادتفاهم بیشتر بین اولیاء و مربیان و نیز عنوان کردن مشکلات خانه و مدرسه است،در غیر اینصورت مدرسه به تنهایی از عهده مسئولیت تعلیم و تربیت دانش آموز برنمی آید. 13) آنجا که تماس هرچه بیشتر اولیاء با مربیان در اکثر مواقع در بروز مشکلات پیشگیری می کند لذا تقاضا می شود حداقل ماهی یکبار (باتعیین وقت قبلی) به مدرسه تشریف آورده و درباره وضع تربیتی وتحصیلی دانش آموز بامعلم راهنمای پایه در مدرسه مشاوره و گفتگو نمایید. 14) ثبت نام دانش آموز برای یک سال است، در سال آینده در صورتی ثبت نام مجدد به عمل می آید که شورای مربیان از درس و اخلاق و رعایت حجاب کامل در همه جا و میزان فعالیت او راضی باشند و نیز خانواده به تعهدات خود عمل کرده باشد. 15) اگر دانش آموز ناراحتی هایی دارد که اطلاع آن برای مراقبت از وی ضروری است در اولین فرصت معلم راهنما را مطلع سازید. 16)جهت ارتباط با اولیاء محترم،آدرس و تلفن صحیح مورد نیاز است،لطفا هر گونه تغییر در آدرس منزل، محل کار و یا شماره تلفن را در اسرع وقت به دفتر دبیرستان اطلاع دهید. 17) با توجه به اینکه بخشی از مقررات مدرسه در این جزوه مندرج است، لازم است آن را جهت یادآوری مکرر در طول سال نگهداری فرمایید. 18) از اولیاء محترم تقاضا می شود هر گونه نظر و انتقاد سازنده خود را در طول سال کتبا به دفتر مدرسه ارسال دارند و در صورت لزوم حضورا با معلم راهنما به گفتگو بنشینند زیرا راهنمایی های شما در برنامه ریزی مدرسه مفید و موثر است. 19) مدرسه یک محیط فرهنگی است، بنابراین دانش آموزان موظفند مراعات هر گونه ضوابط اخلاقی و انضباطی را نموده و برای نتیجه گیری بهتر از برنامه های تربیتی و علمی رعایت کلیه مقررات مورد درخواست مدرسه را بنماید که نیل به مقصد جز با یاری او غیر ممکن است. امضاء دانش آموز: امضاء ولی دانش آموز:
«هوالمحبوب» سوم تیر نود و یک: صبح به دبیرستان آمدم و در حالی که دم در ایستاده بودم، ریحانه (م) آمد و با هم به حیاط رفتیم. من و ریحانه و مرجان (ع) کنارهم نشستیم. خانمی که به عنوان مشاور همه پایه ها بودند و ما لقب سرمشاور را به ایشان دادیم، یک برگه A4 آوردند و گفتند اسممان را بنویسیم. شماره من بیست و سه که یک عدد اول است شد. حس می کنم زندگی من با اعداد اول گره خورده است؛ از اول دبستان تا سوم راهنمایی شماره کلاسی من، سیزده، هفده و یا نوزده بود و شماره ای که با آن امتحان نهایی ام را دادم، سی و هفت بود. من اعداد اول را بسیار دوست دارم چون حس می کنم خاص هستند و در ضمن بگویم سیزده به هیچ وجه نحس نیست... خب برگردم به صبح سوم تیر نود و یک. در لیستی که اسممان را نوشتیم، اسم مائده (م) هم بود که این مایه شگفتی ما شد چون ما از صبح تا به آن لحظه منتظر آمدن مائده بودیم. به حیاط نگاه دقیق تری انداختیم. مائده روی نیمکتی، زیر پنجره کوچکی که آرم میهن را داشت نشسته بود. حدود ساعت هشت بود که به ما گفتند صف ببندیم و خانم ناظم مان موبایل هایمان را (با خوبی و خوشی) گرفتند. بعد از یک عالمه انتظار بالاخره سوار سرویس شدیم. ساعت هشت و نیم بود که خانم مهدیان فهمیدند مشاورمان جا مانده اند و یک عالمه وقت هم طول کشید تا مشاورمان بیایند. در سرویس من و مرجان کنارهم نشسته بودیم و ریحانه و مائده پشت مان بودند. در سرویس با مرجان نقطه بازی و دوز کردیم که در هر دو بازی من بردم. مسیر طولانی بود و طاقتمان طاق شده بود. مائده و ریحانه در طول راه درباره یکی از فیلم های شرلوک هولمز و وسایل شخصی که از استفاده مشترک بین چند نفر متنفرند، صحبت می کردند. راه طولانی بود و من حالم بد شده بود. خانم ناظممون به من یک آبنبات دادند و من مقداری حالم بهتر شد. راننده محترم هم که راه را بلد نبودند، چندین و چند بار از ماشین پیاده شدند و من در آن مدت زمان به دم در اتوبوس رفتم و ریه هایم را از اکسیژن پر کردم. به زیبا دشت کرج رسیدیم. یه باغ نه چندان بزرگ ولی باصفا بود. از در که وارد باغ می شدی، یک ساختمان در سمت راستت قرار داشت.کمی که جلوتر می رفتی به یک فضای مستطیلی شکل می رسیدی که در آن چند تخت، یک زمین والیبال، یک استخر نه چندان تمیز و چند نیمکت قدیمی و خاک گرفته در پایین استخر می رسیدی. وسایل مان را روی تخت ها گذاشتیم و لباس هایمان را عوض کردیم. بعد به زمین بازی که کمی پایین تر بود رفتیم.آنجا یک سرسره، یک چرخ و فلک و دوتاب با زنجیر های بلند به چشم می خورد. من و مائده سوار تاب ها شدیم. مائده با سرعت زیادی تاب سواری می کرد ولی من با وجود تلاش فراوان به پای مائده نرسیدم. بعد از تاب بازی به زمین والیبال رفتیم و تصمیم گرفتیم با بچه ها بازی کنیم. والیبالشان یا بهتر است بگویم والیبالمان چندان تعریفی نداشت. بعد از بازی قرار بود به ساختمان برویم. گفتند: ببینیم چه کسی زودتر می آید! من اولین نفر وارد ساختمان شدم. اسم اولین نفر تا سومین نفر را یادداشت کردند. همه روی مبل نشستند. خانم سرمشاورمان آمدند و گفتند: این جوری ما نمی توانیم همه تان را ببینیم. لطفا این جا جلوی من روی زمین بنشینید. من و دوستانم در ردیف اول نشستیم.خانم ناظممون بعد از معرفی خودشان و کادر مدرسه، درباره آن روز که تولد امام حسین بود صحبت کردند. بعد هم به تشریح موارد انضباطی پرداختند. کلا درباره سفر و این که در سفر باید صبر داشته باشیم هم صحبت کردند. بعد خانم سرمشاورمان درباره این که ما نسبت به هم وظایف متقابل داریم صحبت کردند. بعد از مدتی هم قرار شد، خودمان را معرفی کنیم. اول از همه مائده بلند شد و گفت: من مائده (م) هستم از مدرسه رفاه. نفر دوم من بودم. بلند شدم و گفتم: من فاطمه (ق) هستم از رفاه اومدم. می شه بیشتر درباره خودمون توضیح بدیم؟ خانم ناظممان گفتند: بله حتما! من هم گفتم: نوشتن رو دوست دارم. گاهی وقت ها هم شعر می نویسم. بعد خانم ناظممان گفتند: چه خوب! پس حالا که امروز روز ولادت امام حسینه، برامون یه دوتا خط بنویس. من هم قبول کردم ولی با توجه به برنامه های متنوع مان در اردو، فرصت نشد که بنویسم. بعد از معرفی همه بچه ها دوباره به باغ برگشتیم. یکی از بازی هایی که من و ریحانه و مائده و چند تن از دوستان کردیم، برج هیجان بود که ما (من و ریحانه و مائده و یکی از دوستانمون) برنده شدیم. بعد هم مسابقه والیبال بود که من در آن شرکت نکردم.
Power By:
LoxBlog.Com |