دبیرستان من
زنگ شیمی مهر نود و دو اول مهر: ریحانه م: پی یر کوری هم با ماری کوری روی پرتوزایی اسم گذاشته؟ خانم ج: آره دیگه این همه نوید دادم بهتون! (آخه تو تابستون بحث سر این بود که این دوتا با هم همکلاسی بودند. قرار شد ما هم بریم دانشگاه و اونجا...) نیوشا ط داشت مدل هندونه ای رو توضیح می داد. بعد گفت: کشمیش های توش هم الکترونند! خانم ج: آهان! هندونه کشمیش داره دیگه! هفت مهر: مطهره ع: شرودینگر دقیقا" چی کار کرد؟ خانم ج: صبح از خواب بیدار شد. دست و صورتش رو شست. صبحونه خورد. رفت سر کار. اون زمانی هایی که دانش آموز بود می رفت مدرسه... (و تا شب ادامه دادند!) دقیقا" این کارا رو کرد. خانم ج: اگه ماشین لباسشویی بخرید... البته الآن که تو خونه هاتون ماشین لباسشویی هست.. هر وقت براتون خریدند... ما ذوق کردیم خانم ج: اینا رو چه خوشحال شدند. ماشین لباسشویی که میخرید روش نوشته هزار اسپین نه مهر: ثمینه ه: خانم! میشه یه مروری بکنید؟ خانم ج: همینطور که دارم میپرسم مرور میشه ثمینه ه: کتبی یا شفاهی؟ من: ببین اگه کتبی باشه که مرور نمیشه!!! خانم ج: تو که اینقدر عاقل دورته... بحث این شد که کدوم مارک ماشین لباسشویی خوبه... خانم ج: درست شدید عین این پیرزن ها که یه جا میشینن درباره مارک ماشین لباسشویی صحبت می کنند همه خندیدند... نیوشا ط: بچه ها بعد این خنده گریه است ها! زنگ بعد امتحان داریم! من یه مدل خاصی خندیدم... خانم ج: کیه دستگاه الکتریکیش خراب شده؟! خانم ج: اصل آفبا ریحانه م: چی؟! آشغال؟! بیست و یکم مهر خانم ج: هزینه ی مادر پدراتونو تلف می کنید بیایید بگید بخندید سوتی من: پوز کم کنی! بیست و هشتم مهر فائقه ص پای تخته نوشت: مطعلق!!!! ? خانم ج: شما به درد این می خورید ده کیلو سبزی بگیرن برید تو پارکینگ حرف بزنید سبزی هم پاک کنید.آخه شما اون بازده ندارید. شما باید خواهان خواهان باشید خانم ج: واقعا" بی نظیرید. کلاسی مدل شما نداشتم! نه نابغه اید نه از اون وری فقط می تونم بگم بی نظیر دومین زنگ شیمی سال نود و یک یازدهم مهر: بحث درباره ظرفیت گرمایی بود. دوستان اشتیاق زیادی نسبت به پاسخ دادن سوالات نشان می دادند. خلاصه اینقدر دوستان چیز پراندند که خانم ج گفتند: «بچه ها نیاز نیست چیزی رو که نمیدونید بی خودی توجیه کنید. می دونید فرق توجیه و تفسیر چیه؟ توجیه قانع کردن بی دلیله. تفسیر قانع کردن با دلیله!» نمی دانم از کدام مبحث درس به طرز درست کردن چای دورنگ و خواستگاری رسیدیم... نیوشا ط گفت:«خانم! الآن دیگه شربت میارن! تازه عروس هم نمیاره.» خانم ج گفتند: «الآن میرن کافی شاپ!»
Power By:
LoxBlog.Com |